تعریف تصوف
تصوف مکتب حال است نه قال و صوفی شدنی است نه شنیدنی. از آنجا که آنچه حال است به لفظ و بیان در نیاید، مشایخ صوفیه گفتهاند: « آنچه در گفت آید تصوف نیست » و به قول مولوی:
هر چه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم خجل مانم از آن
آنچه بزرگان دربارهی تصوف گفتهاند به مناسبات و حالاتی بیان شده که در خور همان مقام و حال و شمهای از خصوصیات تصوف بوده است نه تعریف کلی.
آنچه را تا حدی میتوان تعریف جامعی از تصوف دانست این است که بگوییم: تصوف راهی است به سوی حقیقت که توشه آن عشق، روش آن یکسو نگریستن و مقصد آن خداست.
یعنی در انتهای سیر و سلوک تصوف جز خدا چیزی نماند.
دکتر جواد نوربخش - در بهشت صوفیان
تصوف و صوفی و متصوف و درویش و درویشی
صوفی کسی است که از خود رسته و به حق پیوسته باشد.
صوفی همان لفظ درویش فارسی است. اما از آنجا که مکتب جوانمردی و درویشی از ایران به ویژه از خراسان بزرگ به عربستان رفته است و درویشان برای حفظ خود از سرما پوستین بکار میبردند، که هنوز هم رایج است، مردم عرب در اولین برخورد با درویشان که لباس صوف در بر داشتهاند آنان را به نام صوفی خواندهاند و کلمهی صوفی اشتقاقی در زبان عرب ندارد.
دکتر جواد نوربخش - کشکول نور
عنوان شاه برای پیران طریقت
شاه در گذشته و در قلمرو دنیای اسلام، در نظر عدهای از مردم برترین مقام بوده است. چنین به نظر میرسد که صوفیان و عارفان در آن زمانه که شاهان خود را مالک مملکت و ارباب مردم میدانستند و همهی خلق خدا را بنده زرخرید میخواندند، این عنوان را انتخاب کردند تا هم بیاهمیت بودن مقام ظاهری سلطنت را یادآوری کنند و هم مقام معنوی دوریشی را که لازمهاش بینیازی و بیهستی بودن است ارج نهند. به همین دلیل در ادبیات عارفانه و صوفیانه ایران بیشتر شعرا بدین نکته اشاره کرده و کلاه فقر و درویشی را تاج نامیده و برتر از تاج سلطنت خوانده و به طور کلی پادشاهی سلاطین را در برابر سلطنت فقر، بیارزش دانستهاند.
چله نور - روایت صوفی - صفحه ۱۳۰
آداب و اخلاق صوفیان
هرچند آداب و اخلاق صوفیان همانند راه و رسم انسانهای ممتاز و کامل است، نمونههای برجسته آنها را یادآوری میکنیم تا صوفیان را به کارآید و دیگران را معرفت افزاید:
ـ صوفی همه خلق را بر خود مقدم می دارد.
ـ صوفی انصاف ميدهد، اما از کسی انصاف نمیخواهد.
ـ صوفی به دیگران کمک و محبت میکند، اما از کسی انتظار کمک و محبت ندارد.
ـ صوفی خودخواه و خودبین نیست.
ـ صوفی خدمتگزار خلق است.
ـ صوفی حقوق مردم را رعایت میکند.
ـ صوفی همه موجودات را دوست میدارد.
ـ صوفی تمامی زیباییها را که مخلوق خداوند است، میستاید.
ـ صوفی دلی بیکینه دارد و با هیچکس دشمن نیست.
ـ صوفی خود را به زحمت میاندازد تا دیگران به راحت برسند.
ـ صوفی زخم زبان ندارد و با مردم به مهربانی و احترام برخورد میکند.
ـ صوفی بدبین نیست و به همه مسائل با دیده خوشبینی نگاه میکند.
ـ صوفی به هیچ عنوان از کسی نمی رنجد.
ـ صوفی از دیگران شکایتی و از خود حکایتی ندارد.
ـ صوفی بخل و حسد نمیورزد.
ـ صوفی تندخو و پرخاشگر نیست.
ـ صوفی بر سر پیمان خود تا پای جان میایستد.
هرکه خود را صوفی شمارد و دارای این آداب و اخلاق نباشد، کسوت درویشان را به عاریت پوشیده و چه بسا که بدنام کننده نکونامی چند است.
دکتر جواد نوربخش - چهل کلام و سی پیام (دفتر اول)